رویای شبانه سلام بر نابترین ترانه،
شور و غزل تب شبانه،
ای وای حواسم به کجا رفت
تو همانی رویای قشنگ هر شبانه...
|
یاران پیامبر می دانند که من لحظه ای به خدا و پیامبرش پشت نکردم . همه می دانند من در جای جای حوادث سخت و پرخطر که قهرمانان پا پس می کشیدند از فدا کردن جانم دریغ نمی کردم. کیست که از من به پیامبر در زندگی و مرگ نزدیک تر است؟ از کودکی در دامان او بالیدم و در آخرین لحظه های عمر تنها یار وفادار او بودم . پیامبر خدا در حالی به ملکوت اعلا پیوست که سرش را بر سینه ام گذاشته بود . در لحظه ی عروج جان پاک و نازنین او از میان دست هایم پر کشید و بال رفت. دست هایم رابه تبرک بر چهره ام کشیدم و آن گاه پیکر پاکش را شستم در حالی که فرشتگان یاری ام می دادند. ناله ی آن ها در و دیوار خانه را آکنده بود . گروهی فرود می آمدند و گروهی دیگر بالا می رفتند. گوش های من لحظه ای از هیاهوی فرشتگان خالی نبود. او را در آرامگاهش به خاک سپردم در حالی که می شنیدم فرشتگان بر او درود می فرستند. برگرفته از خطبه 188 نهج البلاغه
[ پنج شنبه 91/10/21 ] [ 10:29 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |