رویای شبانه سلام بر نابترین ترانه،
شور و غزل تب شبانه،
ای وای حواسم به کجا رفت
تو همانی رویای قشنگ هر شبانه...
|
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد رهزن دهر نخفتهست مشو ایمن از او اگر امروز نبردهست که فردا ببرد در خیال این همه لعبت به هوس میبازم بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد جام مینایی می سد ره تنگ دلیست منه از دست که سیل غمت از جا ببرد راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد [ پنج شنبه 92/9/14 ] [ 10:41 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
این روزها زیاد میگویند که احساسات مرده است؛ هر روز در گوشهای از جهان خبر حادثهای میآید که کسی باور نمیکند فرزندی در حق پدر و مادرش انجام داده یا برای بچهای سرنوشتی تلخ از سوی خانوادهاش رقم زده شده باشد. یک بچه 2 ساله در چین اما این روزها به خاطر عشق به مادرش نظر همه رسانهها را جلب کرده است. پسر بچهای که برای مادرش،مادری میکند. ژانگ رونگسیانگ،در سال 2010 دچار یک تصادف شدید شد؛ تصادفی که فلج شدن و به کما رفتن او را رقم زد. وقتی مردم این زن جوان را به بیمارستان رساندند پزشکان متوجه شدند که او باردار است. آزمایشها نشان داد بچه آسیبی ندیده است اما برای به دنیا آمدنش زمان نیاز بود. ژائو دجین،همسر این زن 5 ماه از او در خانه مراقبت کرد تا پزشکان توانستند با عمل سزارین پسر این خانواده را در سال 2011 به دنیا آورند؛ پسری که نامش کینبائو گذاشته شد. این پسر همیشه در کنار مادرش بود که همچنان در کما به سر میبرد و پزشکان از بهبودش قطع امید کرده بودند. یک روز اما در ماه می امسال صدای کینبائو و طنین حرفهایش، مادر را از کما بیرون آورد و ژانگ یک بار دیگر چشمهایش را باز کرد. پزشکان میگویند تنها صدای فرزند بوده که باعث شده مادر به زندگی بازگردد و بخواهد دنیا را بار دیگر برای او ببیند. ژانگ رونگسیانگ با وجود بیرون آمدن از کما اما فلج است و نمیتواند از جایش تکان بخورد. پسر 2 ساله این خانواده فقیر اما آنقدر بزرگ است که برای مادرش،مادری کند. کینبائو میداند که مادرش با ناتوانی از جویدن غذا دیگر علاقهای به غذاهای بیمارستانی و مایعات ندارد. به همین خاطر او هر روز غذاها را میجود و دهان به دهان به مادرش میدهد تا او را با طعمی جدید خوشحال کند. کینبائو با 2 سال سن حالا کارش هر روز مراقبت از مادرش و خنداندن او با مزهبازیهایش است تا امید را در او زنده نگه دارد. او میداند که با وجود فلج بودن ،مادرش به او بازگشته است؛پسر 2 ساله که مادری را تمام کرده است. [ یکشنبه 92/9/10 ] [ 10:54 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
مرا به یاد بیاور فکر کن ، تمام ثانیه ها را بگرد آنقدر که دستهایت عبور زمان را لمس کنند . بگرد میان برگ های کهنه تقویم در ثانیه های نفس نفس در دقیقه های بودن و رفتن .... روی خط صاف آرامش چشمانم
مرا یادت آمد ؟؟!
ناله های آسمان
درد ابر ، باد
قاصدک ، شعرهای ناتمام من
نقطه چین های ترانه هایم ....
مرا یادت هست؟!!؟؟
تنها از جنس پاییز
یک قلب دنباله دار همیشگی
گوشه ی نوشته هایم
گریه ، لبخند
پیوند نگاهم با سنگفرش های خیس ...
مرا یادت آمد ؟؟!؟؟ [ یکشنبه 92/9/10 ] [ 10:8 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
بی تاب شده ام بی تاب تر از همیشه گویی روح در زندان تنم به تنگ آمده است شوق پرواز دارم،پروازی از نیستی به هستی به عمق بودن،به لحظه رسیدن،به سوی معشوق بال گشودن قفس تنگ دنیا هر لحظه تنگ تر می شودو من بی تاب تر از لحظه پیش و روزی راس ساعت عشق وعده یار نزدیک می شود و من عاشقانه پرواز می کنم تا بر دوست زیبا نوشت [ جمعه 92/9/8 ] [ 10:33 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
بی تاب شده ام بی تاب تر از همیشه گویی روح در زندان تنم به تنگ آمده است شوق پرواز دارم،پروازی از نیستی به هستی به عمق بودن،به لحظه رسیدن،به سوی معشوق بال گشودن قفس تنگ دنیا هر لحظه تنگ تر می شودو من بی تاب تر از لحظه پیش و روزی راس ساعت عشق وعده یار نزدیک می شود و من عاشقانه پرواز می کنم تا بر دوست زیبا نوشت [ جمعه 92/9/8 ] [ 10:33 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |