رویای شبانه سلام بر نابترین ترانه،
شور و غزل تب شبانه،
ای وای حواسم به کجا رفت
تو همانی رویای قشنگ هر شبانه...
|
پرنده بر شانه های انسان نشست .انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : - اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی .پرنده گفت : - من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم . انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود .پرنده گفت : اما باز هم خندید .پرنده گفت : - نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است . انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطرات اش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور ، یک اوج دوست داشتنی .پرنده گفت : - غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموش اش می شود . پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشم اش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ، آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد . - یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟ انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست . [ جمعه 91/5/27 ] [ 9:53 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
هر روز می خوانم برایت شعری از درد معنای هر یک واژه اش یعنی که برگرد تنهای تنها مانده ام من بی تو شاید روزی بدانی بر سرم این غم چه آورد
یک روز شاید تو بخوانی قصه ام را یا بشنوی از آنچه دنیا با دلم کرد یک روز شاید وسعت زخم مرا هم رو کرد این دنیای پرنیرنگ نامرد من بی تو میمیرم نمی دانی گل من تو غنچه شادابی و من شاخه ای زرد من یک جهان خاموشی ام،تو شعر آخر فریاد شو شعله بزن بر این لب سرد این خستگی دیگر امانم را بریده بر لب رسیده جان خسته، زود برگرد سمیه سبحانی [ پنج شنبه 91/5/26 ] [ 2:17 صبح ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
........
|
|
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |