رویای شبانه سلام بر نابترین ترانه،
شور و غزل تب شبانه،
ای وای حواسم به کجا رفت
تو همانی رویای قشنگ هر شبانه...
|
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟
من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی مغرور، ولی دست به دامان رقیبان «تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار» فاضل نظری [ جمعه 92/7/26 ] [ 12:3 صبح ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
آیین عشق بازی دنیا عوض شده ست یوسف عوض شده ست، زلیخا عوض شده ست سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی در عشق سال ها ست که فتوا عوض شده ست خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده ست آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید اکنون به خانه آمده ،اما عوض شده ست حق داشتی مرا نشناسی به هر طریق من همچنان همانم و دنیا عوض شده ست فاضل نظری [ پنج شنبه 92/7/25 ] [ 11:55 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
زمان نمی گذرد عمر ره نمی سپرد صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است نه شب هست و نه جمعه نه پار و پیرار است جوان و پیر کدام است زود و دیر کدام است اگر هنوز جوان مانده ای به آن معناست که عشق را به زوایای جان صلا زده ای ملال پیری اگر میکشد تو را پیداست که زیر سیلی تکرار دست و پا زده ای زمان نمی گذرد صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است خوشا به حال کسی که لحظه لحظه اش از بانگ عشق سرشار است فریدون مشیری [ چهارشنبه 92/7/24 ] [ 11:20 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
قبل از تولد و برای بدنیا اومدن ؛ خودمون رو در دریایی از آب قرار میدیم بعد از تولد و برای زندگی، در اقیانوسی از هوا و با مردن ، در میان خروارها خاک ... امیدوارم این چرخه رو با آتش تکمیل نکنیم. خدایا پناه بر تو از این دنیای پر از هوا خدایا در این سفر پر بلا ، آب و باد و خاک را تحمل کرده ام ؛ از آتش به تو پناه می برم . خدایا من یک مسافرم ... ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار [ چهارشنبه 92/7/24 ] [ 10:55 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
الهی! عرفه ام، باحسین علیه السلام از عرفات کوچ کردو رحل اقامت در کربلا گزید؛ پس تو رامی خوانم به زبانی که امامم حسین علیه السلام در روز عرفه و در ودایش با سرزمین عرفات خواند. الهی تو را میخوانم، با اشکهایی که به ترنم آخرین نوای آسمانی مولایم حسین علیه السلام در روز عرفه، بر صورت شرمسارم روان شده است. الهی! تو را میخوانم به پاکی و خلوص بندگی در صحرای عرفات، به تکاپوی حاجیان؛ آنگاه که جان مشتاق را برای لقای تو روانه آسمان زلال عرفه میکنند. خدای من! دلم برای آشنایی و آشتی با تو، بیتابتر از همیشه است و تنها داراییام در پیشگاه تو، دعایی است که به آن وعده اجابت دادهای. چگونه تو را دریابم و کدام باد موافق، این خس دورافتاده از آستانت را به کوی شناخت و دلدادگی به تو رهنمون میسازد؟ الهی! تو نوری؛ آشکارتر از آنی که به مدد آثار خلقتت، شناخته شوی. تو نوری و روشنتر از آنی که در پناه سایه درآیی. خدای من! چه وقت از دیده ام نهان شدی تا برای اثبات بودن تو، دست به دامن برهان و استدلال ببرم؟ تو آنقدر ظاهری که رسیدن به تو از راه مشاهده آثارت، راه دراز پیمودن و به بیراهه رفتن است. پس خدای من! چنان به عشق خود مرا بنواز و یاریام کن تا دیده ام؛ به فراتر از نشانه هایت دل مشغول دارد و از درک نور تو که آفاق را روشن کرده، بازنماند. بارالها! چنان خود را به من بنما که بی واسطه و با شهود قلب، شیفته جمال نورانی تو شوم. [ چهارشنبه 92/7/24 ] [ 10:24 صبح ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |