و بالا خره پاییز هم به ثانیه های آخر خود رسید و

زیر آسمان شب باز هم یلدا قدم گذاشت..

یلدایی دیگر در سرزمین پارسی بلاگ از راه رسید

زمستانی سرد که با وجود دوستان گرم و باصفاست شروع میشود.

همه به دور هم جمع شده اند...راشد ذره بین در دست

لابلای آجیل ها به دنبال نخودچی میگردد فخری با چشم غره ای او را به کنار میخواند

مجنون دیوانه با کاسه ای انار کنار پنجره ایستاده و آسمان را نگاه میکند و 

میگوید ستاره سهیل در این شب سرد در کهکشان نمایان شده.

گویی صدای در می آید داداش کوچیکه در را باز میکند شهریار کوچه ها

فانوس به دست وارد میشود و میگوید جاده های مه آلود باعث شد که دیر برسد..

هور همه را به سکوت دعوت میکندو میگوید که میخواهد تفالی به حافظ بزند

همگی ساکت می شوند،هور حافظ را میگشاید و امیر منصور معزی باصدایی گرم آن را می خواند

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمعند

و ان یکاد بخوانیدو در فراز کنید

شعر که به پایان میرسد با صدای جیغ بنفش مهسا خانوم سکوت شبانه شکسته میشود

و همه به طرف صدا بر میگردند،رضا میثمی و سهیل را میبینند که برای قاچ هندوانه ای

دعوا میکنند وبلاخره در این کشا کش هندوانه به زمین می افتد و همه به آنها می خندند

و دوباره جو آرام میشود و هر کسی مشغول کاری می شود...میراب تند تند تخمه میشکندو

با عابدینی صحبت میکند،هور و توحیدی در حال نوشیدن چای هستند

سامیه حافظ در دست گوشه ای ایستاده و غزلی نجوا میکند

 tru love ،سیما و  وستا مشغول خوردن انار هستند و آهسته با هم صحبت میکنند

تندیس اندوه و شبهای شرجی با لبخند در حال خواندن پیامک هستند..

پروانگی در سایه های خیال خود سیر میکندو

قاصدک و ماه ومهر،سایه و غزل و هانا باهم مشاعره میکنند.

شاه تور و محمد جواد،پاکدل و یاسر امینی  مشغول منچ بازی هستند

و آیینه سکندر و مختار و نشریه حضور در حال گفتگو هستند....

و همه میدانیم که در پس این شب سیاه و بلند باز هم به

همسایگی خورشید میرسیم و سردی زمستان هم روزی

با تبسم بهار به آخر میرسد و قنوت جویبار و پرندگان مهاجر باز هم به سمت

رهایی آواز سر میدهندو عطر یاس کوچه باغها را معطر میسازد

و در کنار جویبار لحظه ها باز هم شاعر پروانه ها می شویم