رویای شبانه سلام بر نابترین ترانه،
شور و غزل تب شبانه،
ای وای حواسم به کجا رفت
تو همانی رویای قشنگ هر شبانه...
|
در فصل برفریزان میتوانی دوباره آغاز کنی دیرتر از دیگری عبور و زودتر از خود گذری لحظهها از هر سو پر از عبور مهر و نگاهی که پی یار آشناست باری دگر شروعی را به طلوع بنشین هزار سپیده چشم به راه دوست که آمدنش را عطر محبت خبر کند و بس... به آمدن و ماندن او دل بسپار که یار... یکباره مثل جرعه خشک در گلوی زمانه، گم میشود کجای غرور خویش ایستادهای، که دوست بیتو است؟ حضور خوب تو در خلأ! رشد عشق، بزرگی احساس! رفتن را به باد بسپار، اگر به راستی... تنهایی! به رسیدن، دل سپردن، گاه باختن... گاه بردن به دوردست کمتر... به دوست بیشتر نگر بعضی وقتها از یاد میروند چطور خواستنها از یاد میروند ساده گفتنها، خوب دیدنها بعضی وقتها... نترس، از خود بپرس آیا من همه توانم را برای خوب بودن... نشان دادم؟ کمک کردم که نیکی را دوست برون ریزد؟ نترس، از خود بپرس به دور تنهایی گشتن بهتر یا کمی بیش از همیشه، از خود گذشتن چه عار دارد بگذاری او کمی از تو دلگیر باشد؟ شکوه کند، مهربان نباشد...! همه حرفها در لبش... اما سکوت کند چه عار دارد... دوست ناز کند، سرکشی به کوچه دلش ناز کشی... مهربان باشی و برگ به برگ در هر لحظه، این روزهای برفریزان پیدا شوی، شروعی دوباره، با نگاهی که دوست تشنه، ماهی دریای مهرت شود... ماهرانه نه بگویی، خردمندانه طلب کنی عمیقتر باشی، از صمیم قلب بگویی... فقط او مهم است بداند شکل احساس تو، احترام است و همدلی بداند، که میخواهی از معنای تلخ دلهره عبور کند یکدم پرحوصلهتر، حضوری پررنگتر به دنبال سایبانی از عشق، تا نفسی در کنارت تازه کند... [ شنبه 92/10/14 ] [ 10:32 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |