سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رویای شبانه
سلام بر نابترین ترانه، شور و غزل تب شبانه، ای وای حواسم به کجا رفت تو همانی رویای قشنگ هر شبانه... 
قالب وبلاگ

 

عید پارسی بلاگ

یک سال دیگر هم در جمع دوستان پارسی بلاگ به آخر رسید...

امسال هم با بهترین ها در کوچه پس کوچه های رفاقت

  قدم زدیم و توهمات یه دیوانه را ورق زدیم...

خاطرات دکتر بالتازار را مرور کردیم و

زیر آسمان شب ستاره سهیل را رصد کردیم...

همراه با راشدو  مجنون دیوانه شهریار کوچه ها شدیم

تا به همسایگی خورشید رسیدیم

با هم قاصدک را به آسمان عشق سپردیم و در

حوالی دلتنگی مرد تنهای شب را سر دادیم

و به سمت رهایی پرواز کردیم...

در سرزمین عشق با ذره بین به دنبال لنگه کفش سیندرلا گشتیم..

همراه با سیما  و مهسا خانوم از جاده های مه آلود گذشتیم و زیر

یاس شیشه ای مختار را در کنار جویبار لحظه ها دیدیم که در

سایه های خیال خود به انتظار تبسم بهار نشسته بود...

و حال همه با هم در سایه صداقت این کیمیای ناب مانند

نگینی سرسبز در جاده  خاطره های پارسی بلاگ به

انتظار بهار می نشینیم و تندیس اندوهمان را به باد میسپاریم

و دوباره در سال نو شاعر پروانه ها می شویم و باز غرق رویای شبانه خود....

برای همه دوستان سالی سرشار از سلامتی و شادکامی آرزو می کنم...

بلای آسمونی از همه دور باد...

ایام به کامتان

زیبا نوشت

 


[ یکشنبه 91/12/27 ] [ 11:10 عصر ] [ ziba . shams ] [ نظرات () ]

 

گل باغ قناری عطر

حال خوبی ست

گلی را دیدن

و نچیدن از باغ

قامت گل نشکستن زیباست

و رها بودن آواز قناری در باغ

عطر گل را تنها

در تن زنده هر باغچه ای بوییدن

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 91/12/22 ] [ 11:27 عصر ] [ ziba . shams ] [ نظرات () ]

 

شادی هزینه

تا به حال به این فکر کرده اید که شاد بودن

چقدر کم خرج و کم هزینه ست؟؟اما خیلی از ما، این نعمت را

از خودمان دریغ می کنیم...

کدام یک از این کارها پرهزینه است؟؟

تصویر ذهنی مثبت داشتن

در  زمان حال زندگی کردن

خوش رو بودن

قوه تخیل قوی داشتن

شکرگزاری کردن

هیچ یک از اینها  هزینه ای ندارد...پس چرا شاد زیستن را از خودمان دریغ می کنیم؟؟

مگر چقدر زحمت دارد که هر روز خود را با شکرگزاری از خدای بخشنده مهربان آغاز کنیم؟

چقدر زحمت دارد که هر روز دست کم برای 10نعمت زندگیمان از او تشکر کنیم؟؟

مگر چه کار دارد که هر روز  و هر لحظه در انتظار اتفاق های خوب باشیم؟

چه کار دارد که مثبت اندیشی را سرلوحه زندگیمان قرار دهیم؟؟

داشتن لبخند بر لب،گشاده رویی و خوش برخوردی،چقدر خرج دارد؟

جز این که حال خودمان و اطرافیانمان بهتر می شود؟

زندگی کردن با خاطرات گذشته،جزفرسودگی ذهن و جسم،هیچ چیزی ندارد،

باید گذشته مان را متبرک و رها کنیم و در زمان حال زندگی کنیم...

هر لحظه منتظر خوبی و خوشی باشیم .

هر روز بیشتر از دیروز،خودمان را دوست داشته باشیم.

به این حقیقت برسیم که برای شاد بودن نیاز به کسی یا چیزی نداریم.

خودمان  از نعمت های بی نهایت زندگیمان لذت ببریم و شاد بودن را با دیگران شریک شویم...

گفتن "دوستت دارم"  آن هم از صمیم قلب، به شاد بودن خودمان و دیگران بسیار کمک می کند..

این شادی را دریغ نکنیم،نه از خودمان نه از دیگران...

از این لحظه،با تمام وجودمان شاد بودن  و شاد زندگی کردن را تجربه کنیم،

نه  برای یک روز،که برای هر روز و همیشه

 


[ یکشنبه 91/12/20 ] [ 11:28 عصر ] [ ziba . shams ] [ نظرات () ]

 

چه می شد فرشته ها گلدان

اگر برگ زردی بودم و از شاخه جدا می شدم ،

اگر دانه برفی بودم و بر زمین می افتادم،

اگر پنجره چوبی بودم،در یک خانه قدیمی و کسی مرا باز نمی کرد،

اگر یک دفترچه سفید بودم،بی یک سطر حرف   عاشقانه،

اگرهیچ گنجشکی برایم قصه آسمان را نمی گفت،

باز تو را صدا می کردم و با سوت قطارها به سوی تو می آمدم.

آخرین آرزوی من آفریدن چند واژه تازه است تا تو را بهتر بسرایم.

چه خوب می شد اگر می توانستم خورشید را روی بالهایم بنشانم

و به زمین بیاورم.

چه خوب می شد اقیانوسها را در فنجانی بریزم و به فرشته ها تعارف کنم.

چه خوب می شد باغهای زیبای دنیا را در یک گلدان جا می دادم و لب پنجره اتاق تو می گذاشتم.

چه خوب می شد صبح تا شب کنار پیامبران می نشستم و تفسیر چشمهای تو را می خواندم.

چه خوب می شد فقط صدای تو را می شنیدم، فقط نگاه تو را می دیدم 

و جهان آنقدر کوچک می شد که روی ناخن تو جا می گرفت.

کاش وقتی اخرین باران بر شانه های تو می بارد، من باشم و تو را تماشا کنم.

کاش وقتی با اخرین مهتاب دست و رویت را می شویی،قطره ای از آن نصیب من شود.

کاش من هم در آخرین خواب تو باشم با چای دارچین

وبابونه نقطه چینهای زندگی را پر کنم.

کاش  پنجره را کمی باز  می کردم تا عشق-هر چند با یک بغل هوای آلوده-به ریه هایم سرک بکشد.

نمی خواهم زیر علامت هزاران سوال از یاد بروم.

چه می شد به جای زمین در آسمان راه می رفتم و رد پایم در رنگین کمان پیدا می شد؟

چه می شد دیوارها بین دیدارها فاصله نمی انداختند؟

چه می شد اگر می توانستم بدون عصا و کفش

از این پله های پرپیچ و خم بالا بروم و گلهای 

سفید زنبق را از دره های بهشت بچینم و با خود بیاورم؟

محمدرضا مهدیزاده

قصه عاشقانه پنجره چوبی


 


[ سه شنبه 91/12/15 ] [ 11:36 عصر ] [ ziba . shams ] [ نظرات () ]

آخرین دل آزار شب

شاید امشب آخرین شب باشد و

شمعم شود خاموش دیگر

ای دل آزارترین همدم شبهای خوشم

باخبر باش که با جور تو خاموش شدم 

زیبا نوشت

لطفا کپی نکنید...


[ دوشنبه 91/12/7 ] [ 10:24 عصر ] [ ziba . shams ] [ نظرات () ]
   ........   

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

لینک دوستان
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 37
کل بازدیدها: 213662




کد کج شدن تصاویر

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز ، نایت اسکین