رویای شبانه سلام بر نابترین ترانه،
شور و غزل تب شبانه،
ای وای حواسم به کجا رفت
تو همانی رویای قشنگ هر شبانه...
|
«دلم، برخاستنی به ناگاه میخواهد و گریختنی گرامی از سر فریاد. دلم غاری میخواهد و خوابی سیصد ساله و یارانی جوانمرد. میخواهم چشم بر هم بگذارم و ندانم که آفتاب کی برمیآید و کی فرو میشود و ندانم که کدامین قرن از پی کدام قرن میگذرد. و کاش چشم که باز میکردم، دقیانوسی دیگر نبود و سکهها از رونق افتاده بود. من آدمی هزارسالهام که هزاران بار گریختهام، به هزار غار پناه بردهام و هزاران بار به خواب رفتهام. اما هر جا که رفتهام، دقیانوس نیز با من آمده است. من خوابیدهام و او بیدار مانده است. دیگر اما گریختن و غار و خواب سیصد ساله به کار من نمیآید. من کجا بگریزم از دقیانوسی که در پیراهن من نفس میکشد و با چشمهای من به نظاره مینشیند و چه بگویم از او که نه بر تخت خود که بر قلب من تکیه زده است و آن سواران که از پی من میآیند نه در راهها که در رگهای من میدوند. چه بگویم که گریختن از این دقیانوس، گریختن از من است و شورش بر او، شوریدن بر خودم. نه ای خدای خوابهای معرفت و غارهای تنهایی! من دیگر به غار نخواهم رفت و دیگر به خواب که این دقیانوس که منم با هیچ خوابی به بیداری نخواهد رسید. فردا، فردا مصاف من است و دقیانوسم. بی زره و بی شمشیر و بی کلاه، تن به تن و رویارو؛ زیرا که زندگی نبرد آدمی است و دقیانوسش...» برگرفته از کتاب من هشتمین آن هفت نفرم، نوشته عرفان نظرآهاری [ شنبه 92/10/14 ] [ 10:54 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |