رویای شبانه سلام بر نابترین ترانه،
شور و غزل تب شبانه،
ای وای حواسم به کجا رفت
تو همانی رویای قشنگ هر شبانه...
|
گر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم
زخم ها زیبایند
و زیباتر آن که
تیغ را هم تو فرود آورده باشی
تیغت سـِحر است و
نوازشت معجزه
و لبخندت
تنظیفی از فواره ی نور
و تیمار داری ات
کرشمه ای میان زخم و مرهم عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش [ سه شنبه 92/7/30 ] [ 11:33 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
اسیر مانده ایم در بهانه های پاپتی
و میله های آهنین و عشق های ساعتی...
حوالی نگاهمان دوباره صف کشیده است
صدای تیک تاک غم , شماره های صنعتی !
امان از اشتباه های نا تماممان , همان
تفاخر همیشگی به هیچ های قیمتی !
میان قرن حادثه کجاست اتفاق عشق
نمانده در تسلط همان هبوط لعنتی ؟!
کسی نیامد از تبار انتظارمان ببین
که مانده ایم سخت در هجوم بی لیاقتی ! [ دوشنبه 92/7/29 ] [ 9:55 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
خواب هایم دست به عصا
رؤیاهایم پیر شدند
در آسمان عشق
کبوتر نامه رسان دلم
هنوز امّا
دنبال بام تو می گردد !
هوای من
از بوی تو مه آلودست
باور نکن
که بی تو مرده باشم !
وقتی سینه ام
از پر پرواز عشق لبریزست
و چشم هایت
بوی کبوتر می گیرند [ شنبه 92/7/27 ] [ 11:8 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گلوار به پایم شکستی قلم زد نگاهت به نقشآفرینی که صورتگری را نبود اینچنینی پریزاد عشق رو مهآسا کشیدی خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی چه خوشباورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی تو یک جمع عاشق تو صادقترینی همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب که معراج دل بود به درگاه مهتاب در اون درگه عشق چه محتاج نشستم تو هر شام مهتاب به یادت شکستم تو از این شکستن خبر داری یا نه هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه
تو دونسته بودی چه خوشباورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی تو یک جمع عاشق تو صادقترینی همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داری من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داری من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
[ شنبه 92/7/27 ] [ 10:26 عصر ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
در آغاز هیچ نبود و کلمه بود و کلمه نزد خدا بود خداوند اما کلمه هایش را به آدمی بخشید و جهان پر از کلمه شد. در آغاز هیچ نبود و کلمه بود و کلمه نزد خدا بود خداوند اما کلمه هایش را به آدمی بخشید و جهان پر از کلمه شد. [ جمعه 92/7/26 ] [ 12:25 صبح ] [ ziba . shams ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |